آقا مهدیار آقا مهدیار ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

من یک مادر هستم

ماجرای اولین سفر سه تایی( دومین مقصد بابلسر)

صبح روز جمعه ما به طرف بابلسر حرکت کردیم و تهران رو ترک کردیم توی راه خیلی خوش گذشت آقای شازده که به هیچ عنوان در کریر ننشستی و توی بغل من جلو بودی و از اون مهم تر حتما باید توی تشکت نی نشستی و پتوت هم کنارت باشه و منو حسابی داغون کردی بلا... به هر حال خیلی سه تایی خوش گذشت توی راه از شهر آبعلی گدشتیم و بابایی برامون دوغ خرید عجب دوغی بود و بالاخره دوساعتی مونده به غروب رسیدیم بابلسر و توی ویلاهای که بابا رزرو کرده بود به نام کوثر اسکان داشتیم یه محوطه بسیار زیبا و یه سوییت خوب دقیقا لب دریای خزر که اختصاصی بود و خلوت . سریع رفتیم حمام چون هوا شرجی بود و رفتیم لب دریا و تو اولین بار دریا رو دیدی اصلا نترسیدی و کلی ذوق کردی اینم اولین باری که...
14 مهر 1393

بالاخره ما سه تایی رفتیم سفر (اولین مقصد تهران)

بالاخره چهارشنبه نوزده شهریور نود و سه ما سه تایی رفتیم سفر پسر گلم آخرای ماه هفت رو میگذرونه و صبح زود از شیراز خارج شدیم مقصد اول تهران هست که باید تا شب می رسیدیم . خیلی جالبه ما وقتی همه کارامون رو توی توقف ها انجام میدادیم جنابعالی تازه یادت میومد پی پی کنی و ما یه عالمه معطل می شدیم بالاخره شب ساعت دوازده رسیدیم به خونه دوست بابا که توی سعادت اباد بود یه آپارتمان شیک و راحت شب رو خوابیدیم و جنابعالی ما رو تا فردا عصر معطل خودت کردی همش خواب بودی نمی دونم به خاطر سفر هست یا قرص آهن ها اثربخش بوده و تو این قدر خوش خواب شدی نکنه هوای تهران و پایتخت بهت ساخته ناقلا به هر حال عصر بالاخره رفتیم بیرون به قصد خرید که متاسفانه هیچی برای جنابعال...
14 مهر 1393

گل پسرم غذا میخوره

خدا رو شکر شش ماه تموم شده و تو شروع کردی به غذا خوردن صبحا حریره بادام ظهرها سوپ و شب ها هم پوره اوایل خیلی بدغذا بودی و همش بالا می آوردی اما خدا رو شکر الان با میل می خوری و من راضیم ازت عصرها می برمت پارک کنار خونمون و بهت غدا میدم خیلی دوست داری و ذوق میکنی گاهی هم بچه ها میان اطرافت و بهت نگاه می کنن عکساش رو برات میزارم که توی کالسکه رفتیم پارک . راستی توی روروک هم میشینی مرد مامان .خیلی شیرین و دوست داشتنی شدی و لذت میبرم از این روزام عزیز دلم همه تو رو دوست دارن پسر خوش خنده من همش می خندی خدا رو شکر خیلی خوش رو هستی فدات بشم عزیزم         ...
14 مهر 1393

از دست این مامان اینترنتی دیوونه شدیم به خداااااا

یعنی خودمم کلافه هستم از دست خودم که الکی توی نت میگردم و هی عیب روی پسرم میزارم .وسواس گرفتم به خدا .ماجرا از اونجا شروع شد که یه صبح جمعه داشتم با موبایل توی نت می گشتم که یهو به یه مطلب برخوردم علت عرق کردن پشت سر نوزاد. یادم افتاد و همیشه خیلی سرت عرق میکنه موقع شیر خوردن و خوابیدن دیگه همه جا خیس میشه تا اون لحظه فکر میکردم طبیعیه اما دیدم نه اینجور که نوشته کمبود ویتامین D3 باعث این مشکل میشه که منجر به نرمی استخوانه دیدم تو توی ماه هفت هستی اما نمیتونی بشینی من رو بگی استرس گرفتم که تو نرمی استخوان داری و با استرس رفتم پیش بابات و بهش گفتم هر چی اون بنده خدا گفت هنوز زوده بشینی گفتم نه باید بریم دکتر حالا چهارشنبه قراره بریم سفر و من ...
14 مهر 1393
1